***
باران سرد بهاری؛
شاعر شادان
و باغبان نگران!

عباس حسین نژاد
*
هر روز
تکه کوچکی از آسمان

سهم صبحهای من است.

مایلا
*
پدر فقیر بود
پدربزرگ فقیر بود

من فرزندی ندارم ، فقر تمام شد.

جواد لگزیان
*
مثل ساقۀ گیاهی ترد
گره ام بزنید به چوبی، چیزی

ترسیده ام
مدام باد می آید.

سارا محمدی
*
سروی بودم
زیر سایه ام نشستند
خوردند و خفتند
بیدار شدند و …
مرا بریدند.

شمس لنگرودی
*
یادگار مادر،
قبض آب و برق

و چند اسکناس زیر قالی.

سیروس نوذری
*
و قاف …
حرف آخر عشق است
آنجا که نام کوچک من آغاز می شود.

قیصر امین پور
*
تنها نبود،
آنکه تنها می گریست.

فرانک زارع پور
*
بیرون،
جنگ خاموشی و فراموشی است
با من، درون همین شعر بنشین
من از عاشقانی می گویم
که نداشتم
تو از سفرهایی بگو
که نرفتی
بیرون،
آدم می کشند…

مژگان عباسلو
*
صندوقچۀ آرزوهایم
با یک کلمه پر شد…

«تو» .

علی چاروسایی
*
تو درخت هم که باشی
من دارکوبی می شوم

که هفتاد و سه بار در دقیقه تو را می بوسد.

رها صافی
*
بعد رفتنم
آرزوهایم یتیم می شوند
و هیچکس آنها را نخواهد خواست
پس آرزوهایم را
با خود به گور خواهم برد.

سمانه میرزایی
*
لباس تور
بر تن دریا دوخت

ماهیگیر عاشق.

محمدمسعود کرمی
*
قد بلندم
اما نه آنقدر

که ابرها را کنار بزنم
و سر از کار خدا در بیاورم.

پوپک ریاضی
*
بگذار تمام جهان را سرباز بچینند
گنجشک‌ها
در اولین رد پوتینی که به آب بنشیند
آبتنی می‌کنند.

مهرداد احمدی
*
زندگی …
کجای این خیابان
منتظر من است
که از هیچ کوچه ای
به آن نمی رسم؟!

پوپک ریاضی
*
در من
هر چه می خواهی بکار
از من
چیزی جز عشق نمی روید.

پوپک ریاضی
*
خوش به حال فرهاد
تمام خاطرات تلخش …

شیرین است.

صمد ملک مکان
*
گور پدر آزادی!
من با اسارت سرخوشم

تا وقتی که در حصار تن تو
یک اسیر بی دفاعم.

نسرین علیزاده
*
جز روزگار من …
همه چیز را

سفید کرده برف.

شمس لنگرودی
*
دلتنگی هایت را
در کدام رود انداخته ای

که تمام ماهی های جهان
گوشه گیر شدند؟!

دانیال رحمانیان
*
انتظاری نیست
درد شاعر را …
شعرهایش می فهمند!

رضا محبی راد
*
مرا به رد شعرم دنبال کن
من رد پا ندارم
رد درد را بگیر
و به من برس.

علیرضا روشن
*
قطار می رود
تو می روی
تمام ایستگاه می رود
و من چقدر ساده ام
که سالهای سال
در انتظار تو
کنار این قطار رفته ایستاده ام
و همچنان …
به نرده های ایستگاه رفته
تکیه داده ام!

قیصر امین پور
*
از شکاف در
هم سوز می آید
هم نور ماه.

عباس کیارستمی
*
برادرم مشاور املاک داشت
من مشاور افلاک
او زمین ها را متر می کند
من آسمان ها را
من از ساختن بیت خوشحال می شوم
او از فروختن بیت
او چندین دفتر دارد ، من چندین کتاب
او هر روز بزرگ می شود
من هر روز کوچک
با تمام اینها نمی دانم چرا اهل محل
به من می گویند اکبر ، به او می گویند اصغر!

اکبر اکسیر
*
باد که می آید
خاکِ نشسته بر صندلی بلند می شود
می چرخد در اتاق
دراز می کشد کنار زن ،
فکر می کند
به روزهایی که لب داشت.

گروس عبدالملکیان
*
این روزها
کسی حوالی من
پرسه نخواهد زد
بغضم شبیه نارنجکیست
که عمل نکرده باشد
اما تو با خنده هایت
مرا خنثی می کنی.

دانیال رحمانیان
*
رویای آبی اش را
خزر خزر می گرید
میان تنگ بلور.

صبا کاظمیان
*
گرگ ، شنگول را خورده است
گرگ ، منگول را تکه تکه می کند
بلند شو پسرم!
این قصه برای نخوابیدن است.

گروس عبدالملکیان
*
گوشه ای در این شهر
مچاله شدم در خودم
لرزم از سرما نیست
از تنهایی ام می ترسم

دانیال رحمانیان
*
یک مشت آه ؛
یک دنیا گلایه ؛
یک استکان سؤال ؛
دلتنگی ؛
به مقدار لازم
و فرصتی از زمان
شام امشب،
آماده است..

شهناز اسحاقی
*
چایت را بنوش
نگران فردا نباش
از گندمزار من و تو
تنها مُشتی کاه می ماند
برای بادها!

ناشناس
*
نگران نباش
اگر لب های تو را سانسور می کنند
شعرهای مرا نقطه چین!
از این به بعد
در چاپخانه های زیرزمینی
تو را خواهم بوسید.

رضا کاظمی
*

 

وبسایت رسمی ابوالقاسم کریمی

گنجینه شعر کوتاه و داستان آموزنده