x تبلیغات
وبلاگ شخصی ابوالقاسم کریمی

گردآوری داستان کوتاه آموزنده

  

 

ماهی تازه یکی از غذاهای اصلی مردم ژاپن استژاپن کشوری جزیره ای ست که محصور در آب هایی است که منبع عظیم ماهی را در خود دارداما سال ها پیش بعلت صید بی رویه با استفاده از تکنولوژی های پیشرفته، منابع آبزیان در سواحل ژاپن و مناطق اطراف به شدت کاهش یافت به صورتی که کشتی های صید ماهی مجبور شدند به آب های دورتر برای صید ماهی بروند.

 

 اما مشکل این بود که با طی مسافت زیاد، ماهی ها تازگی خود را از دست می دادند و ژاپنی ها که عادت به خوردن ماهی تازه داشتند رغبت چندانی به خوردن ماهی های جدید از خود نشان نمی دادند.



صاحبان کشتی ها و صنایع ماهیگیری برای حل این مسئله در کشتی ها، حوضچه هایی تعبیه کردنددر واقع پس از صید ماهیها، آنها را در حوضچه ها می ریختند تا ماهی ها زنده به ساحل برسند و بلافاصله مصرف شوندعلی رغم این ترفند هنوز مردم عقیده داشتند که این ماهی ها نیز مزه و طعم ماهی تازه را ندارند و از آنها استقبال نکردند.

 

صاحبان کشتی ها که خود را با یک بحران بزرگ و جدی روبرو میدیدند به فکر یک راه حل نهایی افتادندتحقیقات نشان می داد درست است که ماهی ها زنده به ساحل می رسند اما چون همانند محیط طبیعی خود از حرکت و فعالیت برخوردار نبودند، هنگام مصرف نیز طعم ماهی تازه را نمی دادندراه حل نهایی استفاده از کوسه ماهی های کوچکی بود که آنها را در حوضچه های ماهی ها انداختندهر چند تعدادی از  ماهی ها توسط این کوسه ماهی ها شکار می شدند اما درصد عمده ای زنده می ماندند.



در واقع از آنجا که ماهی ها مرتب توسط کوسه ها مورد تعقیب قرار می گرفتند، یک لحظه آرام و قرار نداشتند و همان تحرکی را از خود نشان می دادند که در محیط طبیعی زندگی خود داشتندناگفته پیداست که ژاپنی ها از این ماهی ها استقبال کردند و آنها را به عنوان ماهی های تازه می خریدند.

 

نکته ای برای آنان که به فکر تغییرند: اگر می خواهید همیشه در حال حرکت، رشد و پویایی باشید کوسهای در حوضچه زندگی خود بیندازید؛ کوسه مشکلاتزیرا آنچه زندگی ما را تهدید می کند سکون، بی تحرکی و در جا زدن و در نهایت پوسیدن است.



آبی که بر آسود زمینش بخورد زود

دریا شود آن رود که پیوسته روان است 

گردآوری داستان کوتاه آموزنده_3

  

جانی کوچولو همراه پدر و مادر و خواهرش برای دیدن پدربزرگ و مادربزرگ به مزرعه رفتمادربزرگ یک تیر و کمان به جانی داد که با آن بازی کندموقع بازی، جانی اشتباهاً تیری به اردک دست آموز مادربزرگش زد که به سرش خورد و او را کشتجانی ترسید و لاشه حیوان را پشت هیزم ها پنهان کردوقتی سرش را بلند کرد فهمید که خواهرش همه چیز را دیده استاما به روی خودش نیاورد.

 

مادربزرگ به سالی گفت: «درشستن ظرف ها کمک می کنی؟» ولی سالی گفت: «مامان بزرگ جانی به من گفته که می خواهد در کارهای آشپزخانه به شما کمک کند» و زیر لبی به جانی گفت: «اردک یادت هست؟» جانی ظرف ها را شست.

 

بعدازظهر آن روز پدربزرگ گفت که می خواهد بچه ها را به ماهی گیری ببرد، ولی مادربزرگ گفت: «متأسفانه من برای درست کردن شام به کمک سالی احتیاج دارم».

 

سالی لبخندی زد و گفت: «نگران نباشید، چون جانی به من گفته است که می خواهد کمک کند.» و زیر لب به جانی گفت: «اردک یادت هست؟»

 

آن روز سالی به ماهی گیری رفت و جانی در تهیه شام کمک کرد.

 

چند روز به همین منوال گذشت و جانی مجبور بود که علاوه بر کارهای خودش، کارهای سالی را هم انجام بدهد.

 

تا این که نتوانست تحمل کند و رفت پیش مادربزرگش و همه چیز را اعتراف کرد.

 

مادربزرگ لبخندی زد و او را در آغوش گرفت و گفت: «عزیز دلم می دانم چه شد، من آن وقت پشت پنجره بودم و همه چیز را دیدمچون خیلی دوستت دارم، همان موقع بخشیدمتفقط می خواستم ببینم تا کی می خواهی به سالی اجازه بدهی به خاطر یک اشتباه، تو را به خدمت خودش بگیرد

 


نکتهگذشته شما هرچه که باشد، هر کاری که کرده باشید، هر کاری که شیطان دائم آن را به رخ تان بکشد (دروغ، تقلب، ترس، عادت های بد، نفرت، عصبانیت، تلخی، ...) هرچه که باشد، باید بدانید که خدا پشت پنجره ایستاده و همه چیز را دیدههمه زندگی تان، همه کارهای تان را دیدهاو می خواهد شما بدانید که دوستت تان دارد و شما را بخشیده استفقط می خواهد بداند تا چه زمانی به شیطان اجازه می دهید به خاطر آن کارها شما را به خدمت بگیرد!

 

بهترین چیز درباره خدا این است که هر وقت از او طلب بخشش کنید، نه فقط می بخشد، بلکه فراموش هم می کندهمیشه بخاطر داشته باشید، خدا پشت پنجره ایستاده است.

 

گزیده کتاب ارزشمند نهج البلاغه/بخش ۵

 

 

گزیده کتاب ارزشمند نهج البلاغه/بخش ۵
(بخش خطبه ها)
****
مترجم: محمد دشتی
گردآوری:ابوالقاسم کریمی
***
چگونه خانه دنیا را توصیف کنم که ابتداى آن سختى و مشقّت، و پایان آن نابودى است در حلال دنیا حساب، و در حرام آن عذاب است. کسى که ثروتمند گردد فریب مى خورد، و آن کس که نیازمند باشد اندوهناک است، و تلاش کننده دنیا به آن نرسد، و به رها کننده آن، روى آورد. کسى که با چشم بصیرت به آن بنگرد او را آگاهى بخشد، و آن کس که چشم به دنیا دوزد کور دلش مى کند.
***
آب دنیاى حرام همواره تیره، و گل آلود است. منظره اى دل فریب و سر انجامى خطرناک دارد. فریبنده و زیباست اما دوامى ندارد. نورى است در حال غروب کردن، سایه اى است نابود شدنى، ستونى است در حال خراب شدن، آن هنگام که نفرت دارندگان به آن دل بستند و بیگانگان به آن اطمینان کردند، چونان اسب چموش پاها را بلند کرده، سوار را بر زمین مى کوبد، و با دام هاى خود آنها را گرفتار مى کند، و تیرهاى خود را به سوى آنان، پرتاب مى نماید، طناب مرگ به گردن انسان مى افکند، به سوى گور تنگ و جایگاه وحشتناک مى کشاند تا در قبر، محل زندگى خویش، بهشت یا دوزخ را بنگرد، و پاداش اعمال خود را مشاهده کند.
***
از خدا چون خردمندان بترسید که دل را به تفکّر مشغول داشته، و ترس از خدا بدنش را فرا گرفته، و شب زنده دارى خواب از چشم او ربوده، و به امید ثواب، گرمى روز را با تشنگى گذارنده، با پارسایى شهوات را کشته، و نام خدا زبانش را همواره به حرکت در آورده.
***
ز خدا چون خردمندان بترسید که دل را به تفکّر مشغول داشته، و ترس از خدا بدنش را فرا گرفته، و شب زنده دارى خواب از چشم او ربوده، و به امید ثواب، گرمى روز را با تشنگى گذارنده، با پارسایى شهوات را کشته، و نام خدا زبانش را همواره به حرکت در آورده. ترس از خدا را براى ایمن ماندن در قیامت پیش فرستاده، از تمام راه هاى جز راه حق چشم پوشیده، و بهترین راهى که انسان را به حق مى رساند مى پیماید. چیزى او را مغرور نساخته، و مشکلات و شبهات او را نابینا نمى سازد، مژده بهشت، و زندگى کردن در آسایش و نعمت سراى جاویدان و ایمن ترین روزها، او را خشنود ساخته است. با بهترین روش از گذرگاه دنیا عبور کرده، توشه آخرت را پیش فرستاده، و از ترس قیامت در انجام اعمال صالح پیش قدم شده است، ایام زندگى را با شتاب در اطاعت پروردگار گذرانده، و در فراهم آوردن خشنودى خدا با رغبت تلاش کرده، از زشتى ها فرار کرده، امروز رعایت زندگى فردا کرده، و هم اکنون آینده خود را دیده است. پس بهشت براى پاداش نیکوکاران سزاوار و جهنّم براى کیفر بدکاران مناسب است، و خدا براى انتقام گرفتن از ستمگران کفایت مى کند، و قرآن براى حجّت آوردن و دشمنى کردن، کافى است.
***
سفارش مى کنم شما را به پروا داشتن از خدا، خدایى که با ترساندن هاى مکرّر، راه عذر را بر شما بست، و با دلیل و برهان روشن، حجت را تمام کرد، و شما را پرهیز داد از دشمنى شیطانى که پنهان در سینه ها راه مى یابد، و آهسته در گوش ها راز مى گوید، گمراه و پست است، وعده هاى دروغین داده، در آرزوى آنها به انتظار مى گذارد، زشتى هاى گناهان را زینت مى دهد، گناهان بزرگ را کوچک مى شمارد، و آرام آرام دوستان خود را فریب داده، راه رستگارى را بر روى در بند شدگانش مى بندد، و در روز قیامت آنچه را که زینت داده انکار مى کند، و آنچه را که آسان کرده، بزرگ مى شمارد، و از آنچه که پیروان خود را ایمن داشته بود سخت مى ترساند.
***
اى مردم از گناهانى که شما را به هلاکت افکند، از عیب هایى که خشم خدا را در پى دارد، بپرهیزید.
***
مردم آگاه باشید بدترین گفتار دروغ است.
***
اى بندگان خدا از عبرت هاى سودمند پند پذیرید، و از آیات روشنگر عبرت آموزید
***
از یاد آورى ها و اندرزها سود ببرید، آن چنان که گویا چنگال مرگ در پیکر شما فرو رفته، و رشته آرزوها و دلبستگى ها قطع گردیده و سختى هاى مرگ و آغاز حرکت به سوى قیامت به شما هجوم آورده است.
***
اى بندگان خدا آن کس که نسبت به خود خیر خواهى او بیشتر است، در برابر خدا، از همه کس فرمانبردارتر است، و آن کس که خویشتن را بیشتر مى فریبد، نزد خدا گناه کارترین انسان ها است
***
زیانکار واقعى کسى است که خود را بفریبد.
***
سعادتمند کسى است که از زندگى دیگران عبرت آموزد، و شقاوتمند کسى است که فریب هوا و هوس ها را بخورد.
***
آگاه باشید ریاکارى و تظاهر، و هر چند اندک باشد شرک است
***
همنشینى با هوا پرستان ایمان را به دست فراموشى مى سپارد،
***
ازدروغ بر کنار باشید که با ایمان فاصله دارد
***
دروغگو بر لب پرتگاه هلاک و خوارى است
***
حسد نورزید که حسد ایمان را چونان آتشى که هیزم را خاکستر کند، نابود مى سازد.
***
با یکدیگر دشمنى و کینه توزى نداشته باشید که نابود کننده هر چیزى است
***
بدانید که آرزوهاى دور و دراز عقل را غافل و یاد خدا را به فراموشى مى سپارد.
***
اى بندگان خدا همانا بهترین و محبوب ترین بنده نزد خدا، بنده اى است که خدا او را در پیکار با نفس یارى داده است، آن کس که جامعه زیرین او اندوه، و لباس رویین او ترس از خداست، چراغ هدایت در قلبش روشن شده و وسائل لازم براى روزى او فراهم آمده و دورى ها و دشوارى ها را بر خود نزدیک و آسان ساخته است. حقایق دنیا را با چشم دل نگریسته، همواره به یاد خدا بوده و اعمال نیکو، فراوان انجام داده است. از چشمه گواراى حق سیراب گشته، چشمه اى که به آسانى به آن رسید و از آن نوشیده سیراب گردید. راه هموار و راست قدم برداشته، پیراهن شهوات را از تن بیرون کرده، و جز یک غم، از تمام غم ها خود را مى رهاند، و از صف کور دلان و مشارکت با هواپرستان خارج شد، کلید باز کننده درهاى هدایت شد و قفل درهاى گمراهى و خوارى گردید. راه هدایت را با روشن دلى دید، و از همان راه رفت، و نشانه هاى آن را شناخت و از امواج سرکش شهوات گذشت. به استوارترین دستاویزها و محکم ترین طناب ها چنگ انداخت، چنان به یقین و حقیقت رسید که گویى نور خورشید بر او تابید، در برابر خداوند خود را به گونه اى تسلیم کرد که هر فرمان او را انجام مى دهد و هر فرعى را به اصلش باز مى گرداند. چراغ تاریکى ها، و روشنى بخش تیرگى ها، کلید درهاى بسته و بر طرف کننده دشوارى ها، و راهنماى گمراهان در بیابان هاى سرگردانى است. سخن مى گوید، خوب مى فهماند، سکوت کرده به سلامت مى گذرد، براى خدا اعمال خویش را خالص کرده آن چنان که خدا پذیرفته است، از گنجینه هاى آیین خدا و ارکان زمین است. خود را به عدالت واداشته و آغاز عدالت او آن که هواى نفس را از دل بیرون رانده است، حق را مى شناساند و به آن عمل مى کند. کار خیرى نیست مگر که به آن قیام مى کند، و در هیچ جا گمان خیرى نبرده جز آن که به سوى آن شتافته. اختیار خود را به قرآن سپرده، و قرآن را راهبر و پیشواى خود قرار داده است، هر جا که قرآن بار اندازد فرود آید، و هر جا که قرآن جاى گیرد مسکن گزیند.
***
اى بندگان خدا عبرت گیرید،
***
بندگان خدا خود را بسنجید قبل از آن که مورد سنجش قرار گیرید، پیش از آن که حسابتان را برسند حساب خود را برسید، و پیش از آن که راه گلو گرفته شود نفس راحت بکشید، و پیش از آن که با زور شما را به اطاعت وادارند، فرمانبردار باشید. بدانید همانا آن کس که خود را یارى نکند و پند دهنده و هشدار دهنده خویش نباشد، دیگرى هشدار دهنده و پند دهنده او نخواهد بود.
***
بدانید همانا آن کس که خود را یارى نکند و پند دهنده و هشدار دهنده خویش نباشد، دیگرى هشدار دهنده و پند دهنده او نخواهد بود.
***
خدا شما را بیامرزد، اعمال نیکو بر أساس نشانه هاى روشن انجام دهید، زیرا که راه، روشن است، و شما را به خانه أمن و أمان دعوت مى کند. هم اکنون در دنیایى زندگى مى کنید که مى توانید رضایت خدا را به دست آورید. با مهلت و آسایش خاطرى که دارید. اکنون نامه عمل سرگشاده، و قلم فرشتگان نویسنده در حرکت است، بدن ها سالم و زبان ها گویاست، توبه مورد قبول و اعمال نیکو را مى پذیرند.
***
آگاه باشید به خدایى که جانم در دست اوست، شامیان بر شما پیروز خواهند شد، نه از آن رو که از شما به حق سزاوارترند.
بلکه در راه باطلى که زمامدارشان مى رود شتابان فرمان بردارند. و شما در گرفتن حق من سستى مى ورزید، و هر آینه، ملّت هاى جهان صبح مى کنند در حالى که از ستم زمامدارانشان در ترس و وحشتند، من صبح مى کنم در حالى که از ستمگرى پیروان خود وحشت دارم.
***
اى اهل کوفه گرفتار شما شده ام که سه چیز دارید و دو چیز ندارید: کرهایى با گوش هاى شنوا، گنگ هایى با زبان گویا، کورانى با چشمهاى بینا. نه در روز جنگ از آزادگانید، و نه به هنگام بلا و سختى برادران یک رنگ مى باشید. تهى دست مانید اى مردم شما چونان شتران دور مانده از ساربان مى باشید، که اگر از سویى جمع آورى شوند از دیگر سو، پراکنده مى گردند. به خدا سوگند، مى بینم که اگر جنگ سخت شود و آتش آن شعله گیرد و گرمى آن سوزان، پسر ابو طالب را رها مى کنید و مانند جدا شدن زن حامله پس از زایمان از فرزندش، هر یک به سویى مى گریزید.
***
اگر خداوند عافیت و سلامتى بخشید، قدر شناس باشید و اگر به بلا و گرفتارى مبتلا گشتید شکیبا باشید که سر انجام، پیروزى با پرهیزکاران است.
***
اى بندگان خدا، شما را به ترک دنیایى سفارش مى کنم که شما را رها مى سازد، گر چه شما جدایى از آن را دوست ندارید، دنیایى که بدن هاى شما را کهنه و فرسوده مى کند با اینکه دوست دارید همواره تازه و پاکیزه بمانید.
***
شما و دنیا به مسافرانى مانید که تا گام در آن نهند، احساس دارند که به پایان راه رسیده اند، و تا قصد رسیدن به نشانى کرده اند، گویا بدان دست یافتند، در حالى که تا رسیدن به هدف نهایى هنوز فاصله هاى زیادى است.
***
چگونه مى تواند به مقصد رسد کسى که روز معیّنى در پیش دارد و از آن تجاوز نخواهد کرد مرگ به سرعت او را مى راند، و عوامل مختلف او را بر خلاف خواسته خود از دنیا جدا مى سازد.
***
اى بندگان خدا، شما را به ترک دنیایى سفارش مى کنم که شما را رها مى سازد، گر چه شما جدایى از آن را دوست ندارید، دنیایى که بدن هاى شما را کهنه و فرسوده مى کند با اینکه دوست دارید همواره تازه و پاکیزه بمانید. شما و دنیا به مسافرانى مانید که تا گام در آن نهند، احساس دارند که به پایان راه رسیده اند، و تا قصد رسیدن به نشانى کرده اند، گویا بدان دست یافتند، در حالى که تا رسیدن به هدف نهایى هنوز فاصله هاى زیادى است. چگونه مى تواند به مقصد رسد کسى که روز معیّنى در پیش دارد و از آن تجاوز نخواهد کرد مرگ به سرعت او را مى راند، و عوامل مختلف او را بر خلاف خواسته خود از دنیا جدا مى سازد.
***
پس در عزّت و ناز دنیا بر یکدیگر پیشى نگیرید، و فریب زینت ها و نعمت ها را نخورید و مغرور نشوید و از رنج و سختى آن ننالید و ناشکیبا نباشید، زیرا عزّت و افتخارات دنیا پایان مى پذیرد، و زینت و نعمت هایش نابود مى گردد، و رنج و سختى آن تمام مى شود، و هر مدّت و مهلتى در آن به پایان مى رسد، و هر موجود زنده اى به سوى مرگ مى رود.
***
آیا نشانه هایى از زندگى گذشتگان که بر جا مانده شما را از دنیا پرستى باز نمى دارد و اگر خردمندید آیا در زندگانى پدرانتان آگاهى و عبرت آموزى نیست مگر نمى بینید که گذشتگان شما باز نمى گردند و فرزندان شما باقى نمى مانند مگر مردم دنیا را نمى نگرید که در گذشت شب و روز حالات گوناگونى دارند: یکى مى میرد و بر او مى گریند، و دیگرى باقى مانده به او تسلیت مى گویند، یکى دیگر بر بستر بیمارى افتاده دیگرى به عیادت او مى آید، و دیگرى در حال جان کندن است، و دنیا طلبى در جستجوى دنیاست که مرگ او را در مى یابد، و غفلت زده اى که مرگ او را فراموش نکرده است، و آیندگان نیز راه گذشتگان را مى پویند.
***
آیندگان نیز راه گذشتگان را مى پویند.
***
اگر خردمندید آیا در زندگانى پدرانتان آگاهى و عبرت آموزى نیست؟
***
بهوش باشید مرگ را که نابود کننده لذّت ها و شکننده شهوت ها و قطع کننده آرزوهاست، به هنگام تصمیم بر کارهاى زشت، به یاد آورید، و براى انجام واجبات، و شکر در برابر نعمت ها و احسان بى شمار الهى، از خدا یارى خواهید.
***

وبسایت رسمی ابوالقاسم کریمی

5 حدیث زیبا در باب عالم

 ***

الإمامُ علیٌّ علیه السلام :العالِمُ یَعرِفُ الجاهِلَ لأنَّهُ کانَ قَبلُ جاهِلاً ، الجاهِلُ لا یَعرِفُ العالِمَ لأنَّهُ لَم یَکُنْ قَبلُ عالِما .

امام على علیه السلام : عالم، نادان را مى شناسد، چون خودش قبلاً نادان بوده است، اما نادان عالم را نمى شناسد؛ زیرا قبلاً عالم نبوده است.

***

عنه صلى الله علیه و آله :العالِمُ مَن یَعمَلُ.

پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : عالم ، کسى است که عمل کند .

***

الإمام علیّ علیه‏السلام : أبغَضُ العِبادِ إلَى اللّه‏ِ سُبحانَهُ العالِمُ المُتَجَبِّرُ .

امام على علیه‏السلام : دشمن‏ترینِ بندگان در نزد خداوند سبحان ، عالِم متکبّر است .

***

عنه علیه السلام :کَم مِن عالِمٍ قَد أهلَکَتهُ الدُّنیا .

امام على علیه السلام : بسى دانشمند که دنیا نابودش کرده است .

***

الإمامُ الصّادقُ علیه السلام :مَلعونٌ مَلعونٌ عالِمٌ یَؤمُّ سُلطانا جائرا ، مُعینا لَهُ عَلى جَورِهِ .

امام صادق علیه السلام : ملعون است، ملعون است، آن عالمى که پیشواى سلطانى ستمگر باشد و او را در ستمگریش یارى دهد.

 

وبسایت رسمی ابوالقاسم کریمی

 

5 حدیث گرانبها در باب علم

 

عنه علیه السلام :یَنبَغی لِلعاقِلِ إذا عَلَّمَ أن لا یَعنُفَ ، وإذا عُلِّمَ أن لا یَأنَفَ .
امام على علیه السلام : سزاوار است خردمند، هنگامى که تعلیم مى دهد ، خشونت نورزد و هنگامى که مى آموزد، سرپیچى نکند .

*

عنه علیه السلام :عِلمُ المُنافِقِ فی لِسانِهِ ، عِلمُ المُؤمِنِ فی عَمَلِهِ .
امام على علیه السلام : دانشِ منافق در زبان اوست و دانش مؤمن در کردار او.

*

الإمامُ علیٌّ علیه السلام :مَن أحسَنَ السؤالَ عَلِمَ ، مَن عَلِمَ أحْسَنَ السُّؤالَ .
امام على علیه السلام : هر که خوب سؤال کند، دانا شود ؛ هر که دانا باشد، خوب سؤال کند .

*

الإمامُ علیٌّ علیه السلام :مَن تَعَلَّمَ العِلمَ لِلعَمَلِ بِهِ لَم یُوحِشْهُ کَسادُهُ .
امام على علیه السلام : هر کس علم را براى به کار بستن آن بیاموزد، بى رونقى بازار علم او را به هراس نیفکند.

*

رسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله :لِینُوا لِمَن تُعلِّمونَ ، و لِمَن تَتَعَلَّمونَ مِنهُ .
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : با کسى که به او علم مى آموزید و با کسى که از او علم فرا مى گیرید، نرم و ملایم باشید.

 

وبسایت رسمی ابوالقاسم کریمی

زیبا ترین اشعاری که خوانده ام/جمعه 29 امرداد 1400 / ابوالقاسم کریمی

 

***
باران سرد بهاری؛
شاعر شادان
و باغبان نگران!

عباس حسین نژاد
*
هر روز
تکه کوچکی از آسمان

سهم صبحهای من است.

مایلا
*
پدر فقیر بود
پدربزرگ فقیر بود

من فرزندی ندارم ، فقر تمام شد.

جواد لگزیان
*
مثل ساقۀ گیاهی ترد
گره ام بزنید به چوبی، چیزی

ترسیده ام
مدام باد می آید.

سارا محمدی
*
سروی بودم
زیر سایه ام نشستند
خوردند و خفتند
بیدار شدند و …
مرا بریدند.

شمس لنگرودی
*
یادگار مادر،
قبض آب و برق

و چند اسکناس زیر قالی.

سیروس نوذری
*
و قاف …
حرف آخر عشق است
آنجا که نام کوچک من آغاز می شود.

قیصر امین پور
*
تنها نبود،
آنکه تنها می گریست.

فرانک زارع پور
*
بیرون،
جنگ خاموشی و فراموشی است
با من، درون همین شعر بنشین
من از عاشقانی می گویم
که نداشتم
تو از سفرهایی بگو
که نرفتی
بیرون،
آدم می کشند…

مژگان عباسلو
*
صندوقچۀ آرزوهایم
با یک کلمه پر شد…

«تو» .

علی چاروسایی
*
تو درخت هم که باشی
من دارکوبی می شوم

که هفتاد و سه بار در دقیقه تو را می بوسد.

رها صافی
*
بعد رفتنم
آرزوهایم یتیم می شوند
و هیچکس آنها را نخواهد خواست
پس آرزوهایم را
با خود به گور خواهم برد.

سمانه میرزایی
*
لباس تور
بر تن دریا دوخت

ماهیگیر عاشق.

محمدمسعود کرمی
*
قد بلندم
اما نه آنقدر

که ابرها را کنار بزنم
و سر از کار خدا در بیاورم.

پوپک ریاضی
*
بگذار تمام جهان را سرباز بچینند
گنجشک‌ها
در اولین رد پوتینی که به آب بنشیند
آبتنی می‌کنند.

مهرداد احمدی
*
زندگی …
کجای این خیابان
منتظر من است
که از هیچ کوچه ای
به آن نمی رسم؟!

پوپک ریاضی
*
در من
هر چه می خواهی بکار
از من
چیزی جز عشق نمی روید.

پوپک ریاضی
*
خوش به حال فرهاد
تمام خاطرات تلخش …

شیرین است.

صمد ملک مکان
*
گور پدر آزادی!
من با اسارت سرخوشم

تا وقتی که در حصار تن تو
یک اسیر بی دفاعم.

نسرین علیزاده
*
جز روزگار من …
همه چیز را

سفید کرده برف.

شمس لنگرودی
*
دلتنگی هایت را
در کدام رود انداخته ای

که تمام ماهی های جهان
گوشه گیر شدند؟!

دانیال رحمانیان
*
انتظاری نیست
درد شاعر را …
شعرهایش می فهمند!

رضا محبی راد
*
مرا به رد شعرم دنبال کن
من رد پا ندارم
رد درد را بگیر
و به من برس.

علیرضا روشن
*
قطار می رود
تو می روی
تمام ایستگاه می رود
و من چقدر ساده ام
که سالهای سال
در انتظار تو
کنار این قطار رفته ایستاده ام
و همچنان …
به نرده های ایستگاه رفته
تکیه داده ام!

قیصر امین پور
*
از شکاف در
هم سوز می آید
هم نور ماه.

عباس کیارستمی
*
برادرم مشاور املاک داشت
من مشاور افلاک
او زمین ها را متر می کند
من آسمان ها را
من از ساختن بیت خوشحال می شوم
او از فروختن بیت
او چندین دفتر دارد ، من چندین کتاب
او هر روز بزرگ می شود
من هر روز کوچک
با تمام اینها نمی دانم چرا اهل محل
به من می گویند اکبر ، به او می گویند اصغر!

اکبر اکسیر
*
باد که می آید
خاکِ نشسته بر صندلی بلند می شود
می چرخد در اتاق
دراز می کشد کنار زن ،
فکر می کند
به روزهایی که لب داشت.

گروس عبدالملکیان
*
این روزها
کسی حوالی من
پرسه نخواهد زد
بغضم شبیه نارنجکیست
که عمل نکرده باشد
اما تو با خنده هایت
مرا خنثی می کنی.

دانیال رحمانیان
*
رویای آبی اش را
خزر خزر می گرید
میان تنگ بلور.

صبا کاظمیان
*
گرگ ، شنگول را خورده است
گرگ ، منگول را تکه تکه می کند
بلند شو پسرم!
این قصه برای نخوابیدن است.

گروس عبدالملکیان
*
گوشه ای در این شهر
مچاله شدم در خودم
لرزم از سرما نیست
از تنهایی ام می ترسم

دانیال رحمانیان
*
یک مشت آه ؛
یک دنیا گلایه ؛
یک استکان سؤال ؛
دلتنگی ؛
به مقدار لازم
و فرصتی از زمان
شام امشب،
آماده است..

شهناز اسحاقی
*
چایت را بنوش
نگران فردا نباش
از گندمزار من و تو
تنها مُشتی کاه می ماند
برای بادها!

ناشناس
*
نگران نباش
اگر لب های تو را سانسور می کنند
شعرهای مرا نقطه چین!
از این به بعد
در چاپخانه های زیرزمینی
تو را خواهم بوسید.

رضا کاظمی
*

 

وبسایت رسمی ابوالقاسم کریمی

گنجینه شعر کوتاه و داستان آموزنده

گرد آوری اشعار زیبای ژاپنی

 

****
ای زنبق وحشی
که در کوهستانی به نام «انتظار»
روییده‌ای،
آیا تو نیز کسی را در این پاییز
وعده‌ی دیدار داده‌ای؟
*
بیدارم امشب
و همدمم تنهایی است،
نمی‌توانم
دلتنگ نباشم
برای آن ماه خوش‌سیما.
*
پیکر نحیف
و شناورم
به نئی بریده از ریشه می‌ماند.
جویباری اگر مرا طلب کند
در پی‌اش روان خواهم شد.
*
این کاج روییده
بر کناره‌ی این تخته‌سنگ نیز
باید خاطراتی داشته باشد:
از پس هزار سال ببین
چگونه شاخه‌هایش به زمین خم می‌شوند.
*
اگر ساقه‌ی صدها گل
در دشت پاییزی قادرند
آزادانه بر هم بپیچند،
چرا من نباید ابراز کنم نشاطم را
بی‌واهمه‌ی سرزنش.
*
روزگار عاشقی آیا
سزاوار است که در ظلمت پایان پذیرد،
بی آنکه ماه را
به نیم‌نگاهی دیده باشیم
در بریدگی ابرها؟
*
شب پاییزی
تنها به نام بلند و دیرگذر است
ما هنوز
گرم تماشای یکدیگریم و سپیده
سر زده است…
*
در پایان روز پرندگان
هرکدام به سویی
بال می گشایند.
برای پیوستن به تو
کدام یک را دنبال کنم؟
*
به کجا می‌شتابی؟
امشب
از هرگوشه‌ی جهان
همین ماه را
خواهی دید.
*
در جستجوی ارکیده‌ی وحشی
به دشت‌های پاییزی رفته‌ام،
آنچه آرزو می‌کنم اما
ریشه‌های عمیق است
نه گل.
*
باد استخوان‌سوزِ هیچ پاییزی
نمی‌توانست مانند این توفان بهاری
قلبم را به درد آورد.
ببین چگونه
شکوفه‌ها را با خود می‌بَرد.
*
هرچند
نغمه‌ی جیرجیرک‌ها
خالی از واژه است،
اما باز
اندوه می‌پراکند.
*
باد چه سخت می‌وزد اینجا
اما مهتاب هم پیداست
از لا به لای سفالهای سقف این خانه ویران
*
در جهان دیگر
آیا دیگر نخواهم بود
یا به یاد خواهم آورد
آخرین دیدارمان را؟
*
نمی توانم به سویت گام بردارم
حتی در رویاهایم
چرا که در سینه ام
آسمان ها تیره اند
و ذهنم ابرآلود است
*
مه صبحگاهی بر می آید
و روی نی ها آرام می گیرد
غروب که هوا سرد می شود
مرغابی های وحشی جیغ می کشند
عشق من
چقدر دلم هوایت را کرده است.
*
راهی که در گرگ و میش هوا
از آن می آمدی، زیر ساقه های علف مدفون شده
و چیزی پیدا نیست
جز تار عنکبوتی
که همچون رشته های اندوه
مسیر را آذین می بندد.
*
خواب دیدم دوباره با هم ایم
از خنده بیدار شدم
دیوانه وار به اطراف نگریستم
چشمانم از اشک پر شد.
*
در باغ بهار
در سایه ی شکوفه های رنگین هلو
دختری
بر راهی سپید ایستاده است
*
گل ها چرخان پراکنده می شوند
در باد
هم چون برف
آنچه در اطراف می ریزد
خود منم
*
در دهکده ی کوهستانی
برگ ها در باد خش خش می کنند
در دل شب
غزالی
در آن سوی حاشیه ی رویاها فریاد می کشد.
*
سراپا خیس
از عشق و باران
در پاسخ شان چه خواهی گفت
اگر بپرسند
آستینت را
کدام یک تَر کرده است؟!
*
گرد یک دریاچه
سپیده دم را انتظار می کشند
هم شکارچی و هم مرغابی
*
نشسته‌ام در خانه،
در اتاق‌مان،
کنار بسترمان
نگاه‌ خیره‌ام
بر بالش تو.
*
هر چند پنهانش می‌کنم
عشق در چهره‌ام نمایان است
چنان عیان که محبوبم می‌پرسد:
– به چیزی فکر می‌کنی؟
*
در کوه سروها
که هیچ‌گاه برگی فرو نمی‌افتد
گوزن پی می‌برد به آمدن خزان
تنها با طنین آوای خویش.
*
برکه‌ای کهن
آوای جهیدن غوکی در آب.
*
آه از این دنیای پرمشغله!
سه روز تمام
ندیده‌ام شکوفه گیلاس.
*
لباسشوی محله
گذران زندگی‌اش
از چرک همسایگان.
*
با عذر بسیار بابت بال‌هایش
پر می‌کشد و می‌رود
اردک.
*
مرد مجرد
فروتنانه سپاسگزار است
برای بخیه‌ای بر لباس.
*
خوشا وقتی
مهمانی که تحملش را نداری
می‌رسد و می‌گوید
«وقت ماندن ندارم»
و می‌رود.
*
از میان سه هزار هایکو
به دو خرمالو می‌نگرم.
*
آه ای پروانه
رویایت چیست؟
وقت بال زدن
*
ماه بر فراز سقف
کرم‌ها در باغ
این خانه را اجاره می‌کنم.
***
گردآوری:
ابوالقاسم کریمی
۲۰ مرداد ۱۴۰۰
***
وبسایت رسمی ابوالقاسم کریمی
گنجینه شعر کوتاه و داستان آموزنده

13 شعر زیبا از امیلی دیکنسون

 

 

****
مترجمان:
مستانه پورمقدم
بهنود فرازمند
ناصر علی‌زاده
مجتبی گلستانی
ضیا موحد
فرشته وزیری نسب
****
منابع:
اکولالیا
خانه شاعران جهان
دبستان شعر پارسی
***
گردآوری:
وبسایت رسمی ابوالقاسم کریمی

گنجینه شعر کوتاه و داستان آموزنده
****
فرصتی برای نفرت نبود
چراکه مرگ مرا باز می داشت از آن
و زندگی چندان فراخ نبود
که پایان دهم به نفرت خویش.

برای عشق ورزیدن نیز فرصتی نبود
اما از آن جا که کوششی می بایست
پنداشتم ،اندک رنجی از عشق
مرا کافی ست.
***
قلب! ما او را فراموش می کنیم
تو و من، امشب!
تو باید حرارتش را فراموش کنی
و من روشنایی اش را
وقتی فراموشش کردی
لطفا به من بگو
عجله کن
اگر تاخیر کنی
ممکن است باز هم به یادش بیاورم
***
امید چونان پرنده ایست
که در روح آشیان دارد
و آواز سر می‌دهد با نغمه‌ای بی‌کلام
و هرگز خاموشی نمی‌گزیند
و شیرین‌ترین آوایی‌ست که
در تندباد حوادث به گوش می‌رسد
و توفان باید بسی سهمناک باشد
تا بتواند این مرغک را
که بسیار قلب‌ها را گرمی بخشیده
از نفس بیندازد

من آنرا در سردترین سرزمین شنیده‌ام
و بر روی غریب‌ترین دریاها
با این حال؛ هرگز؛ در اوج تنگدستی
خرده نانی از من نخواسته است
***
یک روز خودم را خواهم بخشید
از آسیبی که به خویش روا داشتم
از آسیبی که اجازه دادم
دیگران بر من روا دارند
و چنان محکم
خویش را در آغوش خواهم کشید
که هرگز ترک خود نکنم.
***
جدایی،
تمام آن چیزی است
که باید از جهنم بدانیم.
***
خوشبختی شانس نیست
رنج است.
شانس لبخند معناداری می زند.
شانس ما آنقدر کوچک است
که به آن پشت پا میزنیم.
***
اگر بتوانم قلبی را از شکستن باز دارم
بیهوده نزیسته‌ام
اگر بتوانم دردی را تسکین دهم
یا کم کنم
یا به سینه سرخی افتاده یاری دهم
تا آشیانه‌اش برگردد
بیهوده نزیسته‌ ام
***
ساعتی انتظار کشیدن ــ طولانی است ــ
اگر ورای آن، تنها عشق در میان باشد ــ
ابدیت را انتظار کشیدن ــ کوتاه است ــ
اگر عشق پاداشت دهد نهایت را ــ
***
آسمان‌ها نمی‌توانند رازشان را نگه دارند
به تپه‌ها می‌گویند
و تپه‌ها به باغ‌ها
و باغ‌ها به نرگس‌ها
پرنده‌ای که گذارش از آن طرف می‌افتد
همه را آهسته می‌شنود
اگر پرنده‌ی کوچک را رشوه‌ای دهم
کسی چه می‌داند شاید بگوید

اما چنین نمی‌کنم
ندانستن نیکوتر است
اگر تابستان اصل بود
برف دیگر چه جادویی داشت

بنابراین ای پدر، رازت را نگه دار
اگر حتی می‌توانستم بدانم
که این یاران فیروزه‌ای
در جهان نوساخته‌ات چه می‌کنند
نمی‌گفتم
***
مرا کم دوست داشته باش
اما همیشه دوست داشته باش !
این وزن آواز من است
عشقی که گرم و شدید است
زود می سوزد و خاموش می شود.
من سرمای تو را نمی خواهم
و نه ضعف یا گستاخی ات را
عشقی که دیر بپاید ، شتابی ندارد
گویی که برای همه ی عمر وقت دارد .
مرا کم دوست داشته باش
اما همیشه دوست داشته باش !
این وزن آواز من است
اگر مرا بسیار دوست بداری
شاید حس تو صادقانه نباشد
کمتر دوستم بدار
تا عشقت ناگهان به پایان نرسد
من به کم هم قانعم
و اگر عشق تو اندک اما صادقانه باشد من راضی ام
دوستی پایدارتر،از هرچیزی بالاتر است.
مرا کم دوست داشته باش
اما همیشه دوست داشته باش.
***
امید،
چیزی است پردار که بر سر روح می‌نشیند
و نغمه‌ ای بی‌کلام می‌خواند
و هیچگاه از خواندن باز نمی‌ماند
در باد،دلنشین‌ تر شنیده می‌شود
طوفانی تلخ بباید
که با خود ببرد پرنده کوچکی را
که این همه را گرم می‌دارد
همیشه شنیده‌ام صدایش را
در سردترین سرزمین‌ها
و دوردست‌ترین دریاها
اما حتی در حادترین لحظه‌ها
از من نخواسته خرده نانی .
***
این نامه من به جهانیست
که هیچگاه برای من ننوشته..
پیامی ساده که طبیعت یادم داده
با لطافتی باشکوه

پیامش امضا شده
توسط دست‌هایی نامرئی
برای عشق به او، هموطنان نازنین
با لطافت من را قضاوت کنید!
***
سیمای رنج را دوست می دارم
چرا که در آن نیرنگ نیست.
رعشه درد را نمی توان وانمود،
یا به احتضار تظاهر نمود.
چشمها ناگاه بی نور میشوند،
وینک مرگ تهی از هر رنگ
و عرق دانه های روی پیشانی را
عذابی آشنا به رشته می کشد
***
(بسیار زیبا)
این که جز عشق هیچ نیست
تنها چیزیست که از عشق می دانیم
همین کافیست
بارِ کشتی باید
به قدرِ گنجایشِ آن باشد..
***

 
 

معرفی و نکات مهم در خصوص اختلال شخصیت ضد اجتماعی

 

معرفی و نکات مهم در خصوص اختلال شخصیت ضد اجتماعی
***
ویکی پدیا
آکســون
خبرگزاری ایمنا
خبرگزاری ایرنا
***
نوعی اختلال شخصیت است که در آن فرد نمی‌تواند با موازین اجتماعی سازگار شود و در قبال رفتارهایش احساس گناه و اضطراب ندارد.
*
مشخصه این اختلال، اعمال مداوم ضد اجتماعی یا خلاف قانون است
*
میزان شیوع اختلال شخصیت ضد اجتماعی سه درصد در مردان و یک درصد در زن هاست
*
این اختلال از همه بیشتر در نواحی فقیرنشین شهری و در جمعیت غیر ثابت این نواحی شیوع دارد.
*
شیوع اختلال شخصیت ضد اجتماعی در زندانیان، بسیار بالا یعنی حدود هفتاد و پنج درصد است.
*
بیماران دچار اختلال شخصیت ضد اجتماعی اغلب ظاهری طبیعی و حتی گرم و دوست داشتنی دارند. اما در سابقه آن‌ها مختل بودن حوزه‌های بسیاری از کارکردهای زندگیشان دیده می‌شود. دروغگویی، فرار از مدرسه، فرار از خانه، دزدی، دعوا، سوء مصرف مواد، و اعمال غیرقانونی، تجاربی است که این گونه بیماران نوعاً از ابتدای کودکیشان داشته‌اند.
*
اختلال شخصیت ضد اجتماعی یا سایکوپاتی، وضعیتی است که فرد هیچ اهمیتی برای رفتار صحیح و اشتباه و احساسات دیگران قائل نیست و حقوق دیگران را رعایت نمی‌کند. آنها نسبت به دیگران سنگدلانه، خشن و بی‌تفاوت رفتار می‌کنند و بابت این نوع رفتار هیچ احساس پشیمانی و گناهی ندارند.
*
آنها اغلب از قانون نافرمانی می‌کنند و درنهایت مجرم می‌شوند. دروغ می‌گویند و یا رفتار خشنی و هیجان‌زده دارند و حتی مستعد اعتیاد به‌ویژه اعتیاد به الکل هستند، از تأثیرات این رفتار این است که از عهده مسئولیت‌های تحصیلی، کاری و خانوادگی برنیایند.
*
نشانه‌های اختلال شخصیت ضد اجتماعی:
به درست یا اشتباه بودن رفتار خود بی‌توجه هستند
دروغگویی و فریب دیگران برای بهره‌کشی
سنگدلی نسبت به دیگران
بی‌احترامی به دیگران
با استفاده از شوخ طبیعی بازیچه قرار دادن دیگران برای لذت شخصی
روابط ضعیف یا بر اساس سوءاستفاده از دیگران
غرور و استبداد شدید
رفتار مجرمانه و مشکلات زیاد با قانون
خصومت، پرخاشگری و خشونت
تحریک‌پذیری بالا و اضطراب
تکانش گری و ناتوانی در برنامه‌ریزی قبلی
عدم پشیمانی از آسیب‌های که رسانده
عدم همدردی و همدلی به دیگران
خطر پذیری بی‌دلیل یا رفتارهای خطر آمیز بدون توجه به امنیت خود و دیگران
زیر پا گذاشتن حقوق دیگران با بی‌صداقتی یا ارعاب
ناتوانی در فهم و درک عواقب رفتار منفی
عدم مسئولیت پذیری و ناتوانی تعهدات به کار یا مسائل مالی
*
آنها فقط در صورت تهدید به مجازات قوانین را رعایت می‌کنند.
*
این اختلال همیشه مترادف با بزهکاری نیست؛ زیرا تبهکار یک واژه قانونی است و هر فرد با خصوصیات ضد اجتماعی را نمی‌توان به این صفت خواند. افراد داری شخصیت ضد اجتماعی عموماً خیلی اوقات خوش اخلاق، خوش برخورد و دارای جذابیت ظاهری هستند و در برخی مواقع از هوش اجتماعی بالایی برخوردار هستند اما در حوزه احساسات، توانایی همدلی کمتری نسبت به دیگران دارند و از جهت رسیدن به پست و مقام تلاش زیادی برای متقاعد کردن دیگران انجام می‌دهند.
*
هنوز دلیل مشخصی برای بروز این اختلال پیدا نشده اما محققین تصور می‌کنند که این دو مورد در بروز این اختلال نقش مهمی دارند:
ژن فرد را مستعد این عارضه می‌کند؛ دیگر شرایط و موقعیت‌های زندگی نیز می‌تواند باعث شکل‌گیری آن شود.
احتمال دارد در زمان شکل‌گیری مغز، تغییراتی در عملکرد آن اتفاق افتاده باشد.
*
عوامل افزایش ابتلاء به اختلال شخصیت ضد اجتماعی:
سابقه اختلال سلوک در کودکی
سابقه خانوادگی اختلال ضد اجتماعی و حتی دیگر اختلالات شخصیت
مورد آزار قرار گرفتن در کودکی
مورد بی توجهی قرار گرفتن در کودکی
بودن در خانواده‌ای خشونت بار، بی‌ثبات و یا از هم گسیخته
*
عوارض اختلال شخصیت ضد اجتماعی:
آزار و اذیت خانواده
اعتیاد به مواد اعتیادآور مانند الکل
زندانی شدن
خودکشی یا دیگرکشی
احتمال ابتلاء به افسردگی یا اضطراب
از نظر اقتصادی اوضاع خوبی نخواهند داشت حتی احتمال بی خانمانی
به گروهای خلافکار و اراذل و اوباش وارد می‌شوند.
مرگ زودهنگام به دلیل رفتارهای خشونت‌آمیز
*
بسیاری از فرد یا افراد دارای اختلال شخصیت ضد اجتماعی بیماری خود را انکار می کنند و با توجه به این نشانه در برقرار روابط صمیمی با دیگران مشکل دارند و کسی از شخصیت ضد اجتماعی آنان خبر ندارد، از این رو درمان این عده عموما با محدودیت هایی همراه خواهد بود.
*
درمانهای شناختی و رفتار درمانی با هدف ترک و یا کاهش مصرف مواد مخدر، الکل، کنترل حملات پرخاشگری و افزایش مهارت های زندگی و همچنین توجه به عواقب اعمال، گروه درمانی به جهت اینکه دیگران را نمی توان به راحتی فریب داد، خانواده درمانی به لحاظ درک و فهم و همکاری موثر اعضای خانواده در کمک به درمان و در نهایت درمان دارویی برای مدیریت و کنترل شرایط فرد بیمار مؤثر خواهد بود.
****
گردآوری:وبسایت رسمی ابوالقاسم کریمی

روزنوشت/آخرین پادشاه افغانستان/ابوالقاسم کریمی

 

 
در مورد آخرین پادشاه افغانسان باید بگم زمانی که برای عمل چشم در رم به سر میبرد

 

محمد داود خان عمو زاده ی وی کودتایی را بر علیهش ترتیب داد ، بسیاری گمان میکردند ظاهر شاه برای باز پس گیری قدرت و انتقام جویی به افغانستان بر میگردد و با کمک دولت های خارجی و وفاداران داخلی جنگی را  علیه محمد داود خان رهبری میکند و باعث کشته شدن بسیاری از مردم و طرفداران داود خان خواهد شد. اما وی  هیچ یک از این کارها را انجام نداد چون تمایل نداشت در کشورش جنگ داخلی به راه بیفتد.او با اینکه یک دیکتاتور به شمار میرفت اما طرفدار جنگ و خون ریزی ، هرگز نبود

 

آخرین شاه افغانستان خلع قدرت را پذیرفت تا برای مدت بسیار کوتاهی در این کشور جمهوری حاکم شود اما این سرآغاز شورش و هرج و مرج در افغانستان شد!!!

 

نهایتا ظاهر شاه بعد از ۲۹ سال تحمل رنج تبعید ، پس از آنکه طالبان از آمریکا شکست خورد در سال ۲۰۰۲ به وطن بازگشت و اواسط ماه آوریل ۲۰۰۷
بدرود حیات گفت

 

ظاهر شاه را افغانستانی ها “بابای ملت” لقب داده اند چرا که حاضر نشد به خاطر قدرت کشور را ویران و مردم را به کشتن دهد.همچنین وی بعد از ورود به افغانستان با اینکه هواخواهان بسیاری داشت برای بازپس گیری تاج و تخت هیچ تلاشی را انجام نداد…

 

روحش شاد
و یادش گرامی

 

 

پاورقی:من افغانستانی نیستم

https://k520.ir/

صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد